رشته علوم کامپیوتر دانشگاه پیام نور سبزوار

یام نور سبزوار,پیام نور,دانشگاه,علوم کامپیوتر,پیام نور, نرم افزار,سخت افزار,دانشگاه پیام نور سبزوار,آموزشی,دنلود نرم افزار

رشته علوم کامپیوتر دانشگاه پیام نور سبزوار

یام نور سبزوار,پیام نور,دانشگاه,علوم کامپیوتر,پیام نور, نرم افزار,سخت افزار,دانشگاه پیام نور سبزوار,آموزشی,دنلود نرم افزار

غفلت


دیشب هنگام پخش سریال صاحبدلان یک خاطره نه چندان  قدیمی برام زنده شد می خوام براتون تعریف کنم شاید به دردتون خورد.

پارسال  یکی از روزهای سرد زمستان همراه یکی از دوستام رفته بودیم یکی از خوابگاههای دانشجویی. با بچه ها  نشسته بودیم و بساط خنده براه بود که ناگهان در اتاق باز شد نگاهم به طرف در برگشت پسری رو دیدم 13 شایدم 14 ساله که کلاهشو تا روی گوشاش کشیده بود پایین و ذره ای از موهاش زده بود بیرون , چکمه ای ابی رنگ تو پاش و کاپشن بزرگی به تنش.   اومد بود ببین کسی می خواد کفشاشو واکس بزنه یا نه یکی از بچه ها جوابش داد و اونم رفت انگار نه انگار که کسی  امد و رفت چند لحظه بعد یکی از بچه های اتاق بغلی – حسن- وارد اتاق شد  سوالی از جمع پرسید "شما چقدر از حال و روز کسانی که باهاشون برخورد دارین با خبرید؟"هر کسی یه چیزی می گفت  و از خصوصیات بر جسته خودش تعریف می کرد  بعد از کلی بحث وجدل نظر خود حسن را جویا شدیم یک جمله گفت و رفت"این دختر واکسی رو میگم دیدینش "

 

 

خدایا به کرامت امام حسن مجتبی

قسمت میدیم که چشمای ما رو

بروی حقایق جامعه باز کنی

 

آمین

خداحافظی


خداحافظی اشک آلود آغاسی با عالم تنیس
آندره آغاسی که نخستین بار 20 سال قبل پا به مسابقات حرفه ای تنیس گذاشته بود روز یکشنبه پس از شکست در دور سوم مسابقات آزاد آمریکا با چشمان گریان برای همیشه با تنیس حرفه ای وداع کرد.

آندره آغاسی با شکست 7-5 ، 6-7 (4-7)، 6-4 و 7-5 مقابل بنجامین بِکِر آلمانی از دور مسابقات کنار رفت.

وی از قبل اعلام کرده بود این آخرین مسابقات حرفه ای است که در آن شرکت می کند.

بازیکن 36 ساله آمریکایی در این بازی آشکارا از جراحت مزمن کمر که بازنشستگی او را جلو انداخت رنج می بُرد.

آغاسی که در زمین خودی از حمایت پرحرارت تماشاگران برخوردار بود در سراسر مسابقه جنگنده ظاهر شد اما در نهایت قدرت بِکِر تعیین کننده شد.

درحالی که جمعیت در ورزشگاه آرتور اَش برایش کف می زدند، او به سختی تلاش می کرد از جاری شدن اشکهایش جلوگیری کند.

آغاسی درحالی که هنوز می گریست با احساسات زیاد از طرفدارانش قدردانی کرد.

وی گفت: "تابلو امتیازات نشان می دهد که من امروز باخته ام. اما آنچه را نمی تواند نشان دهد موهبتی است که نصیبم شده."

"طی 20 سال گذشته از وفاداری شما بهره مند بوده ام. کمک شما مرا چه در میدان مسابقه و چه در کارزار زندگی یاری کرد و پیش برد."

"من در شما یک منبع الهام یافته ام - شما با اراده خود مرا به موفقیت رهنمون شدید - و همچنین بزرگواری شما را به چشم دیده ام."

"از شما سپاسگزارم و شما و خاطره شما را تا آخر عمر همراه خواهم داشت."

در بازی یکشنبه در نیویورک، بنجامین بکر در برابر جمعیت تماشاگرانی که هر وقت او امتیازی به نفع خود ثبت می کرد عملا ساکت می نشستند کاملا بر اعصاب خود مسلط بود.

این بازیکن 25 ساله آلمانی پس از بازی نقش آغاسی در ورزش تنیس را ستود.

وی گفت: "او یک بازیکن بی بدیل است. خدمات او به تنیس عظیم است. او آدم بسیار نجیبی است و این لحظه ای مهم برای اوست."

"[تماشاگران] هر کاری برایش کنند استحقاق آن را دارد. برایش بهترین آرزوها را دارم - می دانم در زندگی آدم خوشبختی خواهد بود."

رمضان


حلول ماه رمضان مبارک

 

چه غریب ماندی ای دل


 چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی, نه غمگساری
نه به انتظار یاری, نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره‌ای است باری
دل من ! چه حیف بودی که چنین زکار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

 سحرم کشیده خنجر که:چرا شبت نکشته‌ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
سر بى پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری

 

باز هم با سلام



می خندیدیم ؟! کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم ؟! و چگونه عبورروزهای تلخ را تاب می آوردیم؟! آری ! بیگمان پیش از اینها مرده بودیم ? اگر عشـق نبود اگر عشـق نبود ? به کدامین بهانه می گرستیم و می خندیدیم ؟! کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم ؟! و چگونه عبورروزهای تلخ را تاب می آوردیم؟! آری ! بیگمان پیش از اینها مرده بودیم ? اگر عشـق نبود