ای الهه ی عشق |
هنگامی که در دالان سیاه زمان و مکان بین دو جهان دست و پا می زدم و راهی برای روشنایی می جستم گرمایی احساس کردم و آرامشی نمی دانستم که کجا هستم اطرافم را سیاهی فرا گرفته بود و من در پی نوری برای رسیدن و گرمای وجود تو بود که این زندان را برای من قابل تحمل می کرد با من حرف می زدی و من می شنیدم و احساس می کردم نوازشم می کردی و من مشتاقتر برای لحظه ای که ببینمت روز ها و ماههای زیادی را صبر می کردم تا اینکه روز موعود فرا رسید و ما را وادار کرد تا برای دیدن هم رنج و دردی زاید الوصف را تجربه کنیم دردی شیرین بود دردی که انتهایی بسیار شیرین داشت دیدار. و من روی زیبای تو را دیدم و گرمای محبتت را احساس کردم چه زیبا بود و من شاد شاد بودم چون در کنارت بود هر چقدر سعی کردم نتوانستم بگویم دوستت دارم ای الهه مهر و محبت و تنها کاری که کردم گریستن بود تا به تو بگوییم که اشکهایم برای توست برای تو ای که شب تارم با وجود تو روزی زیبا می گردد و تنها تویی که تکیه گاه من در زندگی هستی ای نازنینم اکنون که در پی سالها چون شمع برای پروانه ات سوخته ای و آب شده ای هنوز هم نیاز به تو دارم نیاز به نور ، روشنایی و محبت بی دریغت پس بیا که اینبار هر دو تکیه گاه هم باشیم تا از عشق بی پایانت سیرابم کنی در آغوشم بگیر تا دوباره برایت بگریم گریه ای که نشانه عشق من به توست که تو خود ابتدای هر عشقی. نویسنده: رامتین شایسته |
از اینکه قابل دونستین و مطلب من رو تو وب لاگتون گنجوندین کمال تکشر و قدردانی رو دارم امیدوارم مطلبم به درد بخور بوده باشه
موفق و ژایدار
رامتین شایسته
با عرض سلام . عزیزم من لینک شما رو تو وبلاگم گذاشتم و براتون تو یاهو تبلیغ کردم . اگه لطف کنین شما هم کینک وبلاگ منو بذارین ممنون میشم
http://dj-keivan.blogfa.com
دانشجویان و فارغ التحصیلان کاردانی پیوسته کامپیوتر دانشگاه آزاد دزفول ورودی ۸۲ و ماقبل
سلام من هم دانشجوی پیام نورم
وبلاگتان را لینک کردم
موفق باشید / یا حق